5 مهر بود که مقارن شده بود با شهادت حضرت رضا و در خانه بابادی و عزیز بودیم که دندان درآوردی. بابا حامد فورا لیوان آبی /اورد و صدای تیک تیک دندانت با لیوان خبر دندان جدید را تایید می کرد. ما همه از ذوق نیشمان تا بناگوشمان باز بود تا شب...
دوستت داریم فسقلی خانه ما
حالا که مینویسم داری با پاهایت روی کیبورد ضربه میزنی و با دستت کابل شارژ لپتاپ را میکشی... آنقدر سرعت عمل داری که نمیتوانیم چیزی را از جلوی دستت برداریم قبل از حرکت ما تو زودتر به هدفت رسیده ای ...