مهرو معصومیان

دیماهی دلربای 1000 و چهارصدی

مهرو معصومیان

دیماهی دلربای 1000 و چهارصدی

مهرو معصومیان
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۰ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۱۴ بابا

۱۳ مطلب با موضوع «من یعنی مهرو» ثبت شده است

وقتی برای من دست زدی آنقدر خواهرانت ذوق زدند و من محو تماشای این قاب سه نفره بینهایت شیرین شدم که فراموش کردم از تو عکس بگیرم. آخ چه حیف... بعدش هرچه عکس گرفتم تکرار قاب قبلی نشد که نشد.

ایرادی ندارد, با عمق جانم چشیدمش...

به تاریخ 26 مهر 1401 این هدیه تولد امسال من بوده لابد از طرف تو...

اسماء
۲۹ مهر ۰۱ ، ۱۱:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰

یک روز از روزهای آخر شهریور سال 1401, بهتر بگویم دقیقا روز 25 شهریور بود که ناگهان صداهای نامفهومی که از دهانت بیرون می آمد تبدیل به " دَ " شد. هی گفتی دَ و ما غشش کردیم هی گفتی دَ و خواهرانت برایت دست زدند. خلاصه جنجالی به پا کردی با دَ گفتنت...

الان هم از خواب بیدار شدی و به هیچ جا جز بغل من راضی نشدی... حالا که مینویسم با پاهای کوچولویت میز را فشار میدهی و من که با یکدست تایپ میکنم را تماشا میکنی.

جانی و دلی

اسماء
۰۷ مهر ۰۱ ، ۱۲:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پنج ماهه که بودی به کمک دلارام جان نشستی, تا روز قبلش هی میگفت " مامان, مهرو رو بنشونیم دیگه" و میگفتم: نه هنوز زوده عزیزدلم

اما آنروز تو را جلوی خودش نشاند و دید که کاملا به حفظ تعالت مسلط هستی و ذوق کنان و جیغ کشان فریاد زد : " مااااماااان مهرو خودش نشسته " و گیسو بدو بدو رفت پیشش و جیغ زد وااای مامان مهرو تونست بشینه 

و ما ذوووق... و ما غشش... و ما خوشحاااال... از تو فیلم گرفتیم و برای خانواده فرستادیم.

ای من به قربان تو و ذوق خودت

اسماء
۰۷ مهر ۰۱ ، ۱۲:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر