مهرو معصومیان

دیماهی دلربای 1000 و چهارصدی

مهرو معصومیان

دیماهی دلربای 1000 و چهارصدی

مهرو معصومیان
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۰ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۱۴ بابا

پنج ماهه که بودی به کمک دلارام جان نشستی, تا روز قبلش هی میگفت " مامان, مهرو رو بنشونیم دیگه" و میگفتم: نه هنوز زوده عزیزدلم

اما آنروز تو را جلوی خودش نشاند و دید که کاملا به حفظ تعالت مسلط هستی و ذوق کنان و جیغ کشان فریاد زد : " مااااماااان مهرو خودش نشسته " و گیسو بدو بدو رفت پیشش و جیغ زد وااای مامان مهرو تونست بشینه 

و ما ذوووق... و ما غشش... و ما خوشحاااال... از تو فیلم گرفتیم و برای خانواده فرستادیم.

ای من به قربان تو و ذوق خودت

اسماء
۰۷ مهر ۰۱ ، ۱۲:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

لحظه ای که به دنیا آمدی و با صدای من آرام شدی جزو خاطره انگیز ترین لحظه های زندگی من است.

مادر تو

اسماء
۰۷ مهر ۰۱ ، ۱۲:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر